داستان طنز – خاطرات مرد زود باور !
.
اطلاعات کاربری
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

داستان طنز - خاطرات مرد زود باور !

 

داشتم با ماشینم می رفتم سر کار که موبایلم زنگ خورد گفتم بفرمایید . الووو …

فقط فوت کرد !

گفتم اگه مزاحمی یه فوت کن اگه میخوای با من دوست بشی دوتا فوت کن ، دوتا فوت کرد …

گفتم اگه زشتی یه فوت کن ، اگه خوشگلی دوتا فوت کن ، دوتا فوت کرد …

گفتم اگه اهل قرار نیستی یه فوت کن اگه هستی دوتا فوت کن ، دوتا فوت کرد …
گفتم من فردا میخوام برم رستوران شاندیز اگه ساعت دوازده نمیتونی بیای یه فوت کن ، اگه میتونی بیای دوتا فوت کن  ، دوباره دوتا فوت کرد …

 

با خوشحالی گوشی رو قطع کردم فردا صبح حسابی بخودم رسیدم بهترین لباسمو پوشیدم و با ادکلن دوش گرفتم تو پوست خودم نمی گنجیدم . فکرم همش به قرار امروز بود داشتم از خونه در میومدم که زنم صدام کرد و گفت ظهر ناهار میای خونه ؟
اگه نمیای یه فوت کن اگه میای دوتا فوت کن !!




:: موضوعات مرتبط: داستان طنز , ,
:: برچسب‌ها: داستان طنز – خاطرات مرد زود باور ! ,
:: بازدید از این مطلب : 2869
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : تهرانی
ت : جمعه 21 شهريور 1393
.
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








موضوعات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی